دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , ,

هرشب
خیال میکنم دارمت...
کنار خودم....
برایت چای میریزم و
شروع میکنم از روزمرگیهایم سخن گفتن
هر روز
چشم باز میکنم
چای یخ کردهات را سر میکشم
و با نداشتنت خیلی منطقی کنار میآیم
این زندگی من بعد از توست.
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی،قاضی،نظام،دل نوشته، تلخ نوشته،شاعر، معاصر، عاشقانه ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , ,

عرضه ى دوست داشتن اگر نداريد
توانِ نگه داشتن اگر نداريد
خراب نكنيد احساسِ پاكِ آدمهايى كه بعد از شما
ميخواهند واقعاً عاشقى كنند
شما مى آييد
وعده اى ميدهيد
سرتان را مى اندازيد و مى رويد به ناكجا
آدمِ بعد از شما اما
بايد جان بكَنَد تا ثابت كند مثلِ شما و امثالِ شما نيست
عرضه ى دوست داشتن اگر نداريد،
خراب نكنيد همين اندك ريتمِ شيرينِ عاشقى را كه جريان دارد
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی،قاضی،نظام،دل نوشته، تلخ نوشته،شاعر، معاصر، عاشقانه ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,
اینکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریم؛
اینکه جوابِ پیاممان را یکی در میان میدهند
و ما هر لحظه به بهانهی دلتنگی پیام میدهیم؛
اینکه سرد بودنشان را با گرمی جواب میدهیم؛
اینکه خیلی وقت است که رفته اند
و ما باز خودمان را به در و دیوار میزنیم که بمانند
یعنی برای دوست داشته شدنمان "باج" میدهیم...!
از ما که گذشت
اما بیایید به نسل بعدمان یاد دهیم
برای یک دوست داشته شدنِ موقت باج ندهند
حتی اگر به قیمت جان کندشان باشد...
سحر رستگار
برچسب ها : دل نوشته , تلخ نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

فکر کردی آدمها چه جور از چشم میافتند؛
حتما که نباید یک چاقو را تا دسته توی پشتت فرو کنند،
یا تویِ خیابان با کسی ببینیشان،
یا گُل از گُل شکفتنشان به وقت حرف زدن با دیگری را تماشا کنی...
آدمها با وقتهایی که باید باشند و نیستند از چشم میافتند،
با حرفهایی که میدانند گفتنشان از این رو به آن رو میکند
زندگیات را ولی لب از لب باز نمیکنند،
آدمها با عکسهایی که باید و نمیفرستند،
با لبخندهایی که باید و نمیزنند،
با شببخیرهایی که باید قبل از پلک بستن بگویند و نمیگویند،
با دلتنگیهایی که باید...
از چشمانت میافتند و تمام میشوند...
فاطمه جوادی
برچسب ها : دل نوشته، تلخ نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , ,

ﺍﮔﺮ می خوﺍﻫﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮔﺮﻩ ﻧﺰﻥ
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ..
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ چقدﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻫﺴﺘﯽ؟
ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﯿﺮﯼ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟﻮﺱ ﮐﻨﯽ، ﻧﻪ ﻫﺮﮔﺰ .
ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﯼ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ.
ﺩﺭ ﺍین صورت ﯾﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﺖ می شوند ﻭ ﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ می کنند !
ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻧﺪ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ، به
رﺍﺣﺘﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺸﺎﻥ ﮐﻦ ...
ﺍﯾﻨﺎﻥ ﻫﻤﺎن هاﯾﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ !
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﺟﻪ ﻭ ﺗﺎﺋﯿﺪ..
ﺁن ها ﺑﺎﺑﺖ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻘﺪ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ..
گویا ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺁن ها ﺑﺪﻫﮑﺎﺭﯼ..
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺱ ﺩﺭ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻫﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺭﺍﺿﯿﺸﺎﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ..
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ ﻧﯿﺴت.
برچسب ها : دلنوشته، شاعر، معاصر، شعر، عاشقانه ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , ,

یک عده را باید نگه داشت، نباید رها کرد به امانِ خدا
تا ببینی قسمتت هستند یا نه!
گاهی قسمت، دست گذاشته زیرِ چانه اش که ببیند آدم چه میکند،
تا کجا پیش میرود...
سر به سرِ آدم میگذارد
دور میکند
قایم میکند پشتش و میگوید : باد برد ...!
تا ببیند چقدر دنبالش میروی
چقدر پی اش را میگیری
که داشته باشی اش
که نگذاری بی هوا برود ...
هر چیزی را نباید رها کرد به امیدِ قسمت !
خودِ قسمت هم گاهی
امیدش به آدم هاست ..
و زیرِ لب میگوید : چه بر سرِ بودنِ هم میآورید ...
حواس پرتی ها
و رها کردن هایمان را
گردنِ قسمت نیندازیم ...!
مریم قهرمانلو
برچسب ها : دلنوشته، شاعر، معاصر، شعر، عاشقانه ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , ,
روزی هزاران بار عکس هایت را زیر و رو میکنم...
عکسهای بعد از من را!
مبادا دستی روی شانهات باشد
مبادا سایهای روی سرت
مبادا بازتابی روی عینکت
این حالِ منِ بعد از توست!
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , دل نوشته , تلخ نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

و خدا
چگونه ببخشد
کسانی را که
"دوستت دارمهایشان" را فراموش می کنند؟؟؟؟
مهین رضوانی فرد
برچسب ها : دل نوشته، تلخ نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

تو می گذری...
زمان ..
می گـــــذرد !..
چه کنم با دلــــی ..
که از تو ..
توان گذشتنش ..
نیست !!
سهراب سپهری
برچسب ها : سهراب،سپهری، عکس نوشته،دل نوشته، تلخ نوشته، عکس نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , عکس نوشته , ,

در "ارديبهشت" تا ميتوان
دچار بايد شد به يكديگر...
هوايش جان ميدهد براى دلدادگى!
علی قاضم نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام، عکس نوشته،دل نوشته، تلخ نوشته، عکس نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , ,

ما اغلب بى حوصله ترين آدمهاى روى زمين ميشويم؛
اينكه ديگران چقدر از ما انرژىِ منفى بگيرند اصلاً برايمان مهم نيست،
مهم خودمانيم و بس!
همان نيسانى ميشويم كه در جاده ها،
خاكى را به آسفالت ترجيح ميدهند…
حتى به قيمتِ خفه كردنِ ديگران!
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام، عکس نوشته،دل نوشته، تلخ نوشته، عکس نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

به خوابى ميمانم كه هيچگاه به چشمانت نيامد!
باید چنان عاشقم باشی
که وقتی از من مینویسی
مجبور نشوی ادیتش کنی…
مرا بی غلط بنویس
من درست همانی میشوم که میخواهی.
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

ما دوست داريم از صبح كه چشم باز ميكنيم،
تاييد شويم…
دورمان را پر از آدمهايى كردهايم
كه هى اشتباه ميكنيم و
هى تاييدمان ميكنند…
انتخابِ غلط ميكنيم و صحه ميگذارند
ما ذوق ميكنيم كه يك نفر تمامِ روز كنارمان باشد و
مدام بگويد؛
حق با توست…
او لياقتِ تو را نداشت…
او قدرِ تو را ندانست…
و ما قند در دلمان آب شود!
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام، عکس نوشته،دل نوشته، تلخ نوشته، عکس نوشته، عاشقانه، شاعر، معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

از اول هر چه باشد تا آخر هم همان ميماند!
گاهى “تغيير” بى معنىترين واژهى دنياست
اكثرِ آدمهايى كه ميگويند عوض ميشوم نه تنها عوض نميشوند
بلكه همانى هم كه بودند را يادشان ميرود!
درست مثلِ لباسى كه فروشنده غالبمان كرده و
سالهاست قرار است در تنمان
“جا باز كند”،
اما هر روز بيشتر خفهمان ميكند!
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

بعضى آدمها را بايد آنقدر تكثير كرد،
تا مبادا نسلشان منقرض شود...
آنها كه دليلِ حالِ خوبتان هستند...
آنها كه حتى با فكر كردن بهشان،
لبخند روى لبت مينشيند...
همان آدمهايى كه در بدترين شرايط،
شما را تمام و كمال پذيرا بودند...
داريد اگر از اين ناياب ها،
دو دستى بچسبيدشان
علي قاضي نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : دلنوشته , شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , علی قاضی نظام , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

همه چيزمان شرطى شده!
زنگ بزنى، زنگ ميزند!
پيغام بدهى، پيغام ميدهد!
دلت تنگ شود، دلش تنگ ميشود!
فقط اين دوست داشتنِ لعنتى ست
كه شاملِ هيچ بند و تبصره اى نميشود!
كه اگر بفهمد دوستش دارى،
بار و بنديلش را جمع ميكند و ميرود!
علی قاضی نظام
برچسب ها : علی قاضی نظام , عکس نوشته , دل نوشته , تلخ نوشته , عکس نوشته , عاشقانه , شاعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

میروم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سر و پایی برسم
میروم بلکه مرا این سفر آرام کند
غم دلکندن من قلب تو را رام کند
رفتنم مصلحتی نیست بدان مجبورم
این همه حادثه کافیست بدان مجبورم
خوب من با دگران زمزمه کردن غلط است
بی وفایی غلط و هم همه کردن غلط است
بعد من یار زیاد است مبارک بادت
یار نه بار زیاد است مبارک بادت
میروم از دلت اما عقب سرنگران
تو بمان دگران وای به حال دگران
سهیل حسینی

برچسب ها : سهیل , حسینی , شاعر , معاصر , شعر , عاشقانه , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

لیلی بنشین خاطره ها را رو کن
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَمِ خود دود شوم
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین،سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد
دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست
یک عاشقِ این گونه از این دست کجاست
برچسب ها : علیرضا , آذر , شاعر , معاصر , شعر , عاشقانه , تلخ نوشته , عکس نوشته ,
ادامه مطلب
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

"بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم"
"همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم"
خاطراتت همه طی شد ، به ته کوچه رسیدم
و تو را بین شلوغی ، از سر حادثه دیدم
دیدمت باز همانجا با همان اخم قدیمی
توامان درد است و لذت کندن زخم قدیمی
و همان سنگ و همان کوه و همان قله ی مغرور
و همان چادر مشکی که نمایاندی اش از دور
لبه ی روسری آبی و آن دختر سنگین
که پر از شور و نشاطی پشت ان چهره غمگین
باورم نیست چه دیدم آن شب سرد و مه الود
توی دست تو کتاب غزل و شعر خودم بود
ان کتاب غزلی که خون دل رفته به پایش
چقدر خوب که آرام نشسته سر جایش
بعد از ان لحظه که چشمان من افتاد به دستت
یک نفر امد و یک شاخه ی گل داد به دستت
یک نفر امد و لبخند به لب های تو آمد
با کتابم غزلم بود که دستت جلو آمد
من به عشق تو غزل گفتم و اخر سرش این شد
قلبم از جای خودش کنده شد و نقش زمین شد
تو همان دختر خوشبخت و همان قدر جوانی
از خدا خواسته ام کاش همینطور بمانی
من همان بی کس قبلم با همان قلب شکسته
با همان فاصله از تو و همان عاشق خسته
سید تقی سیدی
برچسب ها : سید تقی سیدی،شعر , عاشقانه , عکس نوشته , شاعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته ی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم؟
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
سید حسن حسینی
برچسب ها : سیدحسن , حسینی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پویا جمشیدی , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطره ات بغض نکارم سخت است
هر نفس درد بیاید برود، حرفی نیست
قاب عکست بشود دار و ندارم سخت است
با غزل زار زدم: بند به بندم همه تو
اینکه باور نکنی بی کس و کارم سخت است
مثل فرهاد شدن، عاقبت مجنونهاست
این حقیقت که نباشی تو کنارم سخت است
ای که چشمان تو آرامش بیگانه شدند
دل بریدن بشود قول و قرارم سخت است
من که یک عمر نگاهم به قدمهای تو بود
بعد ِ مرگم نزنی سر به مزارم سخت است
ای نفسگیر ترین حادثه ی فصل خزان
من به اسمت برسم، سخت نبارم ... سخت است
پویاجمشیدی
شعر "دل بریدن بشود قول و قرارم سخت است" از دفتر شعر "هیچ صدایی شبیه تو نیست" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پویا جمشیدی , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی
-با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم
می نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی
بیقراری میکند در شعر هم رویای تو
باعث بی تابی چشمان گریانم تویی
آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم
ربّنا و آتنا"ی بین دستانم تویی"
گرگهای چشم تو، آدم به آدم می درند
من نمیترسم از آن وقتی که چوپانم تویی
عشق ِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی؟
که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی
درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی
نه زلیخا هم نمیفهمد همین حال مرا
تا جهنم میروم حالا که شیطانم تویی
در غزلهایم شکستم، ذره ذره...راضی ام
منزوی باشم، نباشم،حرف پایانم تویی
تا قیامت در میان سینه حبست می کنم
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی
_______________
پویا جمشیدی
شعر "من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی" از دفتر شعر "هیچ صدایی شبیه تو نیست" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پویا جمشیدی , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

.
بايد كسي باشد شبي ماتم بگيرد
وقتي نبودم صورتش را غم بگيرد
بايد كسي باشد كه عكس خنده ام را
در لابه لاي گريه اش محكم بگيرد
چشمش به هر كوچه خياباني بيافتد
باران تنهاتر شدن، نَم نَم... بگيرد
هي شهر را با خاطراتش در نَوَردَد
آينده اش را سايه اي مبهم بگيرد
از گريه هاي او خدا قلبش بلرزد
از گريه هاي او نفسهايم بگيرد
من! جاي خالي باشم و او هم برايم
هر پنج شنبه شاخه اي مريم بگيرد
پوياجمشيدی
.
.
شعر "باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد" از دفتر شعر "هیچ صدایی شبیه تو نیست" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پویا جمشیدی , تلخ نوشته , ,

غرق یک خاطره باشی و به آخر بِرِسی
به غم انگیزترین صفحه ی دفتر برسی
به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی
از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب
سر این رابطه اینبار به باور برسی
عشق یعنی که بخواهی و بمیری، ای وای!
آنقَدَر دیر ، دمِ رفتن او سر برسی
باخدا عهد ببندی و بگوید باشد
دست آخر که به یک شانه ی دیگر برسی!
آرزوهای محال دل بی تو یعنی
لحظه ای چشم ببندم ، تو هم از در . . .
____________
پویا جمشیدی
شعر "غرق یک خاطره باشی و به آخر بِرِسی" از دفتر شعر "هیچ صدایی شبیه تو نیست" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , پویا جمشیدی , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

از این تنهایی بیزارم
از این با هم نبودنها
از این غربت
از این حسرت
از این بیهوده بودنها
شبها تا صبح بیدارم.
چقدر می باید اندوه داشت
چقدر می باید دلگیر بود . . .
من از دلتنگی بیزارم .
شعر "ازاین بیهوده بودنها" از دفتر شعر "خاطرات گمشده" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شاعران معاصر , پویا جمشیدی , عکس نوشته , ,

لای موهایت همیشه یک گل سر داشتی
لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی
مثل اسکندر به قلبم می زدی با هر نفس
قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی
شهر، شهرم را به آتش می کشیدی دم به دم
بی پناهی بودم و در من،تو لشکر داشتی
مطلع شعرم شدی با هر غزل میخواندمت
مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی
زندگی اما برایم خواب دیگر دیده بود
با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی
بی قراری های من رسواترم میکرد و تو
شاعر گم کرده راهی دست آخر داشتی
خوش خیالی هایم از این با تو بودن بس نبود
من میان این همه مهره، تو بد برداشتی
های هایم میگذشت از کوچه های بی کسی
لا اله "غیر تو"، ایکاش باور داشتی
سالهایم هی گذشت و داغ تو جان می گرفت
فکر اینکه این همه مدت چه در سر داشتی؟
تا که روزی کودکی دیدم کنارم . . . لعنتی
غرقِ چشمانش شدم، حالا تو دختر داشتی
دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من
ساده تنها رد شدی با دیده ی تر داشتی
می چکاندی قطره قطره سالهای رفته را
روی مرد خسته ای که در برابر داشتی
با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من
عاشقم بودی ، اگرچه... یار دیگر داشتی
شعر "لای موهایت همیشه یک گل سر داشتی" از دفتر شعر "هیچ صدایی شبیه تو نیست" شاعر "پويا جمشيدي"
برچسب ها : پویا , جمشیدی , شعر , عاشقانه , شاعر , معاصر , عکس نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,
روزی سه بار عکس تورا گریه میکنم
من در میانِ خاطرههایت چه میکنم؟
سیدتقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر , عکسنوشته , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

من روزگار غربتم را دوست دارم
اين حس و حال و حالتم را دوست دارم
يك عكس كوچك توى جيبِ كيفِ پولم
تنها ترين هم صحبتم را دوست دارم
بر عكس آدم هاى دل بسته به دنيا
هر تيك و تاكِ ساعتم را دوست دارم
امشب دوباره خاطرت مهمان من بود
مهمانى بى دعوتم را دوست دارم
هر چند باعث مى شود هر شب ببارم
اما دل كم طاقتم را دوست دارم
عادت شده اين گريه هاى بى تو ، هرچند
مى خندى امّا عادتم را دوست دارم
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی،شعر، عاشقانه، معاصر،عکسنوشته،تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

من آن پیمبر دردم که درد آگاهم
کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم
ببین که رونق بازار قبل در من نیست
ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم
بخند هر چه توانی به حال من اما
رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم
نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی
چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم
تویی که واسطه ی هر دعای من بودی
دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م
براه راست نرفتم به وصل او برسم
خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم
بدون عشق به دنبال یار میگردم
بدون هیچ مسیری همیشه در راهم
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , ,

با توام ای رفته از دست
هرکجا باشم غمت هست
کاش روز رفتن تو
گریه چشمم را نمی بست
رفتی و دلتنگیم در خانه تنها ماند
بغض در وا شد، تو رفتی غصه اینجا ماند
رفتی و هر گوشه ای زیباییت جا ماند
گریه ی من بی صدا ماند
بی تو فهمیدم عذاب دل بریدن را
از خودم از زندگی پا پس کشیدن را
معنی با دیگرانت شاد دیدن را
پس بده دنیای من را
دلخوشی هایم، مرده بعد از تو
این شب غمگین مرا آزرده بعد از تو
آنچه با من بود، بی تو ماندن بود
در خیابان های باران خورده بعد از تو
خواب و رویا تو، شوق فردا تو
از جهان تنها تو را میخواهم اما تو
جای دل کندن جان بخواه از من
من که میمیرم برای زندگی با تو
حسین غیاثی
برچسب ها : حسین،غیاثی،شعر،عاشقانه،معاصر،شاعر،حسین غیاثی ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است
هرکس که گفته است خدا نیست کافراست
با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب
باید قبول کرد که گندم مقصّر است
آن سایه ای که پشت سرت راه می رود
گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است
کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن
وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است
شاعر فقط برای خودش حرف می زند
در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست
آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم
حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است
در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ
تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است
دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود
بمبی هنوز در چمدان مسافر است
سیدمهدی موسوی
برچسب ها : سید , مهدی , موسوی , شاعر , معاصر , عاشقانه , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , تلخ نوشته , عکس نوشته , ,

نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم!
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
امید صباغ نو
برچسب ها : امید , صباغ نو , اشعار , عاشقانه , عکسنوشته , معاصر , تلخ نوشته ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , عکس نوشته , ,

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
سید تقی سیدی
برچسب ها : سید تقی سیدیوشعر , عاشقانه , عکسنوشته , شاعر , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , تلخ نوشته , ,

آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
یک خود آزاری زیباست که من تنهایم
لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست
اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست
ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست
من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای
هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست
لذتی نیست اگر درد نباشد قبلش
لذتی بیشتر از شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد دگر آدم نیست
تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی
حرف نا گفته زیاد است ولی محرم نیست
سید تقی سیدی
برچسب ها : سیدتقی سیدی , شعر , عاشقانه , معاصر ,
دسته : شعرهای عاشقانه , شاعران معاصر , امید صباغ نو , عکس نوشته , ,

یک منظره کشیـده ام - امّا چــه فایده؟
وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟
دریا به رنگ آبی ِ روشن، پر از سکوت
وقتی که نیست ماهیِ دریا، چه فایده؟
بــی تــو به درد می خورد آیا تمامِ من؟
این شاعر همیشه ی تنها؟ چه فایده!
گفتـی: بخند ، مرد کـــه گریــــه نمی کند
خندیده ام به ریشِ خودم، ها... چه فایده؟
در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو
با خاطرات یـــخ زده ی ما، چه فایده...
این منظره بدون تـــو زیبا نمی شود
از من نگیر بودن خود را... چه فایده-
باید کـــه تا نبودن تــــو عادتـــم شود
این سرنوشت من شده... فردا، چه فایده
روی دلــم کـــه پا بِگُذاری شکسته ام
این شد جواب عشق من آیا؟ چه فایده
امیدصباغ نو
برچسب ها : امید،صباغ نو، شعر،عاشقانه،معاصر،عکس نوشته ,